۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

شعری ازمحمود دلفانی -به یاد بهزاد کاظمی

برای دوست عزیزم
بهزاد کاظمی (علیرضا) که دیروز برای همیشه
به خاک غربت سپرده شد

دل شوره

ـ باران می آید
من , زیر آسمانی که دارد
یک دریا را از سر خود باز میکند
از تردید نیامدن تو
خیس سر در گمی ام
نمی دانم چرادراین بارانتظار
 بی بهانه تر از همیشه
این گونه آستین بغض
در دهان هق هق گریه فرو برده ام
آخرین بار شنیدنت
لب هایت چه زخم قشنگی بود
تو هر چه خنده میگفتی
من گریه می شنیدم
این بار,اما تو
آن قدر دیر کرده ایی
که دل دریا هم برایت
شور افتاده است
دیگر چشم دیدن خواب را هم ندارم
آینه که جای خود دارد
حالا چشم هایم را پنهان اشک
و اشک هایم را پنهان پلک میکنم
می دانم این بار
برای همیشه دیر خواهی کرد
من با باران به راه می افتم
تا بازگشت خانه ام
هنوز
یک ایستگاه گریه راه هست


محمود دلفانی
پاری
س هفدهم مه 2011


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا پیغام خود را اینجا بنویسید