وحسرتی...
یوسف اردلان
اگر عشق نیست
هرگز هیچ آدمیزادهرا
تاب سفری این چنین
نیست
"احمد شاملو"
پنچ شنبهیک روز قبل از خاموشی کامل بهزاد روز خوبی نبود روی صفحهکامپیوتر در تار نمای اسکایپ اسم بهزاد روشن شد فهمیدم کهدوست نزدیکش کامپیوتر را روشن کردهاست با پیامکی حال بهزاد را پرسیدم جوابی کوتاه دریافت کردم:
(Behzad is very close to death,he is brain dead )
با بهزاد در اروپا و از طریق دوستهای مشترکمان( یدی ونهسان) آشناشدم ازآن انسانهائی بود کهدرهمان اولین دیدار فکر میکردی کهسالیان است کهمیشناسیش خون گرم، بی تکلف ومصاحبتش دلپذیر بود. مراوداتمان بیشتر تلفنی بود، و دیدار های هر ازگاهی کهبهمناسبتی بهفرانسهمیآمد فرصت ملاقاتی دست میداد . از همهمهمتربهحضور روزانها ش با فرستادن ای -میل های جالبش کهبهآن عادت کردهبودم . بیاد آوردم کتاب ارزشمند"ملی گرایان و افسانهی دمکراسی" را کهنشان ازدرک و باور او بهدموکراسی و دیدن ناتوانی ذاتی ملی گرایان در دفاع از دمکراسی است .این کتاب را خودش دریکی از سفرهایش بهپاریس برایم آوردهبود.
من فقط آنچهرا کهدرلحظهگرفتن پیامک بیاد آوردم بازگو میکنم وگرنهبی گمان رفقا و یاران نز دیکترش راجع بهتلاش وی در فعال کردن اطاق "اتحاد سوسیالیستها" ونقش موثر آن درهمراهی با مبارزات کارگران هفت تپهواعتصابات کارگران " شرکت واحد اتوبوس رانی تهران وحومه" "ایران خودرو" و... سخنان زیادی دارند کهبگویند. اگر سراغ از شخصیتی ویا کسی کهدستی بر آتش داشت و سخنی برای گفتن بی اگر واما بهسراغش میرفت و در جهت پر بار کردن اطاق پالتاکیش میکوشید. بخاطر آوردم کهیکسال گذشتهرا بسیار شدیدتر از گذشتهکار میکرد او پس از شیمی درمانیای کهتوانستهبود سرطانش را کنترل کند احساس میکرد کهمدت زیادی فرصت ندارد برای خودش سهسال فرصت قرار دادهبود و در جواب رفقائی کهنگران سلامتیش بودند ومیگفتند کهکمی هم مواظب خودت باش بالبخند میگفت کهحالم خوبه!(تاخوبی را چهتعریف بکنیم) واحسرتا کهفرصت آن سهسال را هم پیدا نکرد. آخرین نوشتهاش شاید پیشگفتاریست کهبرای نشریهسامان نو نوشتهاست . بهدقت حوادث اجتماعی دنیا و ایران را زتر نظر داشت بهتحلیل روابط بین آنها میپرداخت. او در سامان نو تلاشش را برای رهیابی خروج از بحران ویافتن مناسب ترین شیوههدایت جنبشهای اجتماعی قرار دادهبود. او دراین پیشگفتار میگوید:
"...انقلاب 1357 - و جنبش هاى اخير مردم ايران و جهان – براى چندمين بار ثابت كرد كه در ميانه ى خيزش ها و شورش هاى مردمى، هنگامى كه فضاى خالى رهبرى نمايان مى شود، تدارك نظرى و ساماندهى تشكل هدايت گر و ارگانيك سوسياليستى امكان پذير نيست؛ حداقلى از تدارك سياسى-برنامه اى و بسترسازى سازمانى از پيش لازم است؛... بى ترديد در تندپيچ هاى ناهموارمبارزه ى طبقاتى، نيروهاى متخاصم ضدسوسياليستى با ترفندهاى عوام فريبانه ى خود رهبرى جنبش را به دست خواهند گرفت وشكاف ناشى از هدايت هدفمند مبارزه ى طبقاتى – اجتماعى عليه سرمايه را به نفع حفظ نظم موجود پر خواهند كرد. بدين سان، يكى از مهم ترين وجوه پژوهشى نشريه »سامان نو «، واكاوى و كنكاش درباره ى مفهوم تاريخى و طبقاتى »بحران رهبرى پرولتاريا « و تلاش براى بسترسازى جنبش سوسياليسم از پايين تعيين شده است".
آری دل مشغولی بهزاد پرداختن بهاین مهم بود او کارش را کرد ولی جای خالیش را برای ما بجای گذاشت در بارهیدی(یداللهخسروشاهی )هم گفتهبودم ما اورا از دست ندادهایم اورا در خود جاودانهکردهایم. وتا بعد هم با آنها زندگی خواهیم کرد.
اولین روزی کهخبر بستری شدنش را شنیدم تصادفا این شعر مولانا دم دستم بود کهبرای رفیقی کهخبر را برایم فرستادهبود فرستادم ،اندکی وصف حال است:
اي عاشقان اي عاشقان هنگام كوچ است از جهان
هر لحظه اي نفس و نفس سر مي كشد درلا مكان
زين شمع هاي سرنگون زين پرده هاي نيلگون
خلقي عجب آيد برون تا غيبها گردد عيان
ايدل سوي دلدار شو اي يار سوي يار شو
اي پاسبان بيدار شو خفته نشايد پاسبان
تو گل بدي و دل شدي جاهل بدي عاقل شدي
آنكو كشيدت اينچنين آنسو كشاند كهكشان
...مولانا
پاریس بیت وهفتم آوریل2011
یوسف اردلان
اگر عشق نیست
هرگز هیچ آدمیزادهرا
تاب سفری این چنین
نیست
"احمد شاملو"
پنچ شنبهیک روز قبل از خاموشی کامل بهزاد روز خوبی نبود روی صفحهکامپیوتر در تار نمای اسکایپ اسم بهزاد روشن شد فهمیدم کهدوست نزدیکش کامپیوتر را روشن کردهاست با پیامکی حال بهزاد را پرسیدم جوابی کوتاه دریافت کردم:
(Behzad is very close to death,he is brain dead )
با بهزاد در اروپا و از طریق دوستهای مشترکمان( یدی ونهسان) آشناشدم ازآن انسانهائی بود کهدرهمان اولین دیدار فکر میکردی کهسالیان است کهمیشناسیش خون گرم، بی تکلف ومصاحبتش دلپذیر بود. مراوداتمان بیشتر تلفنی بود، و دیدار های هر ازگاهی کهبهمناسبتی بهفرانسهمیآمد فرصت ملاقاتی دست میداد . از همهمهمتربهحضور روزانها ش با فرستادن ای -میل های جالبش کهبهآن عادت کردهبودم . بیاد آوردم کتاب ارزشمند"ملی گرایان و افسانهی دمکراسی" را کهنشان ازدرک و باور او بهدموکراسی و دیدن ناتوانی ذاتی ملی گرایان در دفاع از دمکراسی است .این کتاب را خودش دریکی از سفرهایش بهپاریس برایم آوردهبود.
من فقط آنچهرا کهدرلحظهگرفتن پیامک بیاد آوردم بازگو میکنم وگرنهبی گمان رفقا و یاران نز دیکترش راجع بهتلاش وی در فعال کردن اطاق "اتحاد سوسیالیستها" ونقش موثر آن درهمراهی با مبارزات کارگران هفت تپهواعتصابات کارگران " شرکت واحد اتوبوس رانی تهران وحومه" "ایران خودرو" و... سخنان زیادی دارند کهبگویند. اگر سراغ از شخصیتی ویا کسی کهدستی بر آتش داشت و سخنی برای گفتن بی اگر واما بهسراغش میرفت و در جهت پر بار کردن اطاق پالتاکیش میکوشید. بخاطر آوردم کهیکسال گذشتهرا بسیار شدیدتر از گذشتهکار میکرد او پس از شیمی درمانیای کهتوانستهبود سرطانش را کنترل کند احساس میکرد کهمدت زیادی فرصت ندارد برای خودش سهسال فرصت قرار دادهبود و در جواب رفقائی کهنگران سلامتیش بودند ومیگفتند کهکمی هم مواظب خودت باش بالبخند میگفت کهحالم خوبه!(تاخوبی را چهتعریف بکنیم) واحسرتا کهفرصت آن سهسال را هم پیدا نکرد. آخرین نوشتهاش شاید پیشگفتاریست کهبرای نشریهسامان نو نوشتهاست . بهدقت حوادث اجتماعی دنیا و ایران را زتر نظر داشت بهتحلیل روابط بین آنها میپرداخت. او در سامان نو تلاشش را برای رهیابی خروج از بحران ویافتن مناسب ترین شیوههدایت جنبشهای اجتماعی قرار دادهبود. او دراین پیشگفتار میگوید:
"...انقلاب 1357 - و جنبش هاى اخير مردم ايران و جهان – براى چندمين بار ثابت كرد كه در ميانه ى خيزش ها و شورش هاى مردمى، هنگامى كه فضاى خالى رهبرى نمايان مى شود، تدارك نظرى و ساماندهى تشكل هدايت گر و ارگانيك سوسياليستى امكان پذير نيست؛ حداقلى از تدارك سياسى-برنامه اى و بسترسازى سازمانى از پيش لازم است؛... بى ترديد در تندپيچ هاى ناهموارمبارزه ى طبقاتى، نيروهاى متخاصم ضدسوسياليستى با ترفندهاى عوام فريبانه ى خود رهبرى جنبش را به دست خواهند گرفت وشكاف ناشى از هدايت هدفمند مبارزه ى طبقاتى – اجتماعى عليه سرمايه را به نفع حفظ نظم موجود پر خواهند كرد. بدين سان، يكى از مهم ترين وجوه پژوهشى نشريه »سامان نو «، واكاوى و كنكاش درباره ى مفهوم تاريخى و طبقاتى »بحران رهبرى پرولتاريا « و تلاش براى بسترسازى جنبش سوسياليسم از پايين تعيين شده است".
آری دل مشغولی بهزاد پرداختن بهاین مهم بود او کارش را کرد ولی جای خالیش را برای ما بجای گذاشت در بارهیدی(یداللهخسروشاهی )هم گفتهبودم ما اورا از دست ندادهایم اورا در خود جاودانهکردهایم. وتا بعد هم با آنها زندگی خواهیم کرد.
اولین روزی کهخبر بستری شدنش را شنیدم تصادفا این شعر مولانا دم دستم بود کهبرای رفیقی کهخبر را برایم فرستادهبود فرستادم ،اندکی وصف حال است:
اي عاشقان اي عاشقان هنگام كوچ است از جهان
هر لحظه اي نفس و نفس سر مي كشد درلا مكان
زين شمع هاي سرنگون زين پرده هاي نيلگون
خلقي عجب آيد برون تا غيبها گردد عيان
ايدل سوي دلدار شو اي يار سوي يار شو
اي پاسبان بيدار شو خفته نشايد پاسبان
تو گل بدي و دل شدي جاهل بدي عاقل شدي
آنكو كشيدت اينچنين آنسو كشاند كهكشان
...مولانا
پاریس بیت وهفتم آوریل2011
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی
پاسخحذفمن دوش نام دیگرت کردم که درد بیدوا
رفیق بهزاد کاظمی از میان ما رفت و بر رنج و اندوه ما افزود
پاسخحذفرفیق بهزاد (علیرضا) کاظمی از میان ما رفت و غم و اندوه جانکاهی قلب ما را فرا گرفته است .رفیق بهزاد روز یکشنبه ۱۰ آوریل ۲۰۱۱، بدنبال حمله ای شبیه به سکته مغزی به بیمارستانی در شهر لندن منتقل گردید. تشخیص اولیه پزشکان سکته مغزی بود. اما سپس اعلام شد که بهزاد دچار مننژیت است و عفونت به همه قسمت های مغز وی سرایت کرده و مغز او کاملا از کار افتاده است. در بعد از ظهر جمعه ۲۲ آوریل ۲۰۱۱، در سن ۵۷ سالگی برای همیشه دیده از جهان فرو بست.
رفیق علیرضا کاظمی یکی از صادق ترین , فعالترین و پی گیرترین کمونیست هایی بود که در طول فعالیت سیاسی خود شناختم که تا آخرین لحظه زندگی خود , کار سیاسی و مطالعه سیاسی را با همه مشکلات و بیماری هایی که داشت رها نکرد. رفیق کاظمی یکی از کوشندگان اصلی و فعال فراخوان کمونیستی بود.
رفیق بهزاد از یاران و همکاران قدیمی اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران بود و نقش و سهم بسیار ارزنده ای در فعالیت ها و کمپین های حمایت از جنبش کارگری در ایران داشت.
رفیق بهزاد یکی از فعالین کوشا و پر توان جنبش کارگری و سوسیالیستی بود.رفیق بهزاد همچنین به همراه جمعی دیگر ، از بنیان گذاران و اعضای هیئت تحریریه نشریه پژوهش های سوسیالیستی “سامان نو” بود که از سه سال پیش بطور مرتب انتشار می یابد. بهزاد کاظمی همچنین از بنیان گذاران و گردانندگان اتاق پالتاکی “اتحاد سوسیالیست ها” بود. رفیق بهزاد کاظمی نویسنده کتاب :
ملی گرایان و افسانه ی دموکراسی
است. رفیق بهزاد از یاوران پناهندگان بی پناه در ترکیه و یونان بود و همه تلاش خود را برای کمک بی دریغش به آنها می نمود.
یادش زنده و راهش پر رهرو باد
در سوگت نشستیم رفیق
پشتمان را شکستی رفیق
نگو جایت خالی نیست رفیق
جایت بسی خالی است رفیق
نیستی و خونین دلیم رفیق
اندوهگین و دل تنگیم رفیق
نظام جلالی 23.04.2011