۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

گزارش مراسم خاک سپاری ویادمان بهزاد کاظمی



گزارش مراسم خاک سپاری ویادمان بهزاد کاظمی
(علیرضا)
در بعد از ظهرروز دوشنبه 16 مه 2011  پیکر رفیق  بهزاد کاظمی ( علیرضا ) در آرامگاهش در "ترنت پارک سمتری"  واقع در شمال لندن به خاک سپرده شد. حدود 150 نفر از یاران، رفقا و آشنایان بهزاد که تعدای از آنها از شهرها و کشورهای دیگر به لندن آمده بودند، در این مراسم حضور داشتند. حاضرین ،  تابوت بهزاد را که با پارچه ی قرمز و  گل - ستاره  سرخ تزئین شده بود و درحالی که سرود انترناسیونال و آ هنگ "نگاه کن" با صدای جهان و شعر فروخ فرخزاد، از بلند گو پخش می شد تا نزدیک خاکجای  همراهی کردند. آنگاه پیکر بهزاد بر روی دست ها و شانه های حاضران ، زن ومرد، از اتومبیل به جایگاه ابدی اش منتقل شد. آنجا الماس فرضی از رفقای بهزاد به عنوان مجری برنامه، از سوی اوا، شریک زندگی بهزاد و دوستان برگزار کننده ی مراسم، از حضور حاضران سپاس گزاری کرد .
مراسم خاکسپاری با یک دقیقه سکوت در گرامی داشت بهزاد و آرمان های انسانی او آغاز شد .
الماس فرضی در سخنرانی  فشرده و کوتا ه خود  گفت: « امروز در اینجا گرد آمده ایم تا یاد بهزاد را گرامی بداریم، زندگی و مبارزات اش را ارج بگذاریم  و برای آخرین بار با او بدرود بگوییم». او با مروری کوتاه بر زندگی و مبارزه بهزاد از وی به عنوان سوسیالیستی یاد کرد که که به تلفیق کار نظری و عملی باور عمیق داشت، و گفت که او انترناسیونالسیت بود و جهان بهتری را ممکن می دانست و تا آخرین لحظه زندگی برای پیروزی  جنبش سوسیالیستی و کارگری مبارزه کرد. او سخناش را با این جمله به پایان برد : "جانش چون سرخی شفق تابان بود".
در ادامه الماس فرضی از اوا شریک زندگی بهزاد دعوت کرد  که با حاضران سخن بگوید. اوا در سخنان کوتاهی ضمن معرفی خود  و اشاره به ده سال آشنایی و زندگی مشترک با بهزاد گفت : « من بر عکس علی ( بهزاد)  که سخنران خوبی بود،  نمی توانم صحبت کنم»  او با تشکر از همه و در حالی که به سختی می توانست احساسات اش را کنترل کند تنها توانست بگوید که « من بهزاد را  از دست دادم اما او برای همیشه در قلب من باقی خواهد ماند.»
آنگاه ناصر، از دوستان بهزاد که از فرانسه به مراسم آمده بود، متن کوتاهی را در پیوند با بهزاد خواند و گفت: نختسین دیدار من با بهزاد  به  سالهای اولیه بعد از انقلاب و به زمانی برمی گردد که  بهزاد در سنندج میهمان نورزی ما  بود. او سپس به ویژه گی های شخصیت بهزاد اشاره کرد و بر نقش موثر و برجسته  او در راه اندازی "اتاق اتحاد سوسیالیست ها"، فعالیت بی دریغ اش در " اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران" و نیز نقش بنیادی او در  "نشریه سامان نو"  تاکید کرد.  او همچنین از بهزاد به عنوان  یکی از فعالین جنبش زنان یاد کرد.  او گفت : « با مرگ  بهزاد جنبش کارگری و کمونیستی ایران یکی از فعالان دلسوز و خستگی ناپذیرخود را از دست داد.»
بعد از آن بهروز عارفی یکی دیگر از دوستان بهزاد که او نیز از پاریس در مراسم حضور یافته بود،  در سخنان بسیار کوتاه  از بهزاد یاد کرد و گفت که حامل  پیام "همبستگی سوسیالیستی با کارگران ایران – پاریس" به مراسم یادمان است.
  آنگاه مینو جلالی، از فعالین  جنبش زنان، طی سخنان کوتاهی  به حمایت های بهزاد از جنبش و مبارزات  زنان  اشاره کرد و گفت : « بهزاد در بسیاری از کنفرانس ها و نشست زنان شرکت می کرد و با متانت و علاقه به مباجث گو ش می داد و با اینکه  در این عرصه از مبارزه،  خودش دارای  نظر بود  اما  با منش فروتنانه اش کمتر سعی می کرد صحبت کند و می گفت من آمده ام تا از  مبارزه و اهداف شما حمایت کنم.»
جمیله ندایی  دوست دیگر  بهزاد  و از  مبارزین جنبش زنان در سخنانی گفت: « مردهای  کمی در جریان  مبارزات، در  کنار ما بوده اند. اما بهزاد با این که در سالهای گذشته بیماری قند داشت و انسولین تزریق می کرد، در بدترین شرایط همیشه  با ما و در کنار ما  بود.» جمیله ندایی در گذشت بهزاد را به اوا  و خانواده او،  به جنبش زنان و  به همه سوسیالیست ها تسلیت گفت.
 در ادامه، مجری از علاقه مندی  بهزاد به موسیقی صحبت کرد و گفت یکی از قطعه های مورد علاقه بهزاد  آهنگی است با صدای آندره بوچیلی خواننده ایتالیایی اپرا با عنوان "من با تو خواهم رفت".   الماس فرضی گفت به یاد بهزاد، هنگام  خاک سپاری پیکر او همگی به این  اهنگ گوش خواهیم داد. آنگاه در حالی که  صدای زیبا  و گیرای  اندره بوچیلی در فضایی آکنده از اندوه و احترام طنین افکنده بود،  پیکر بهزاد کاظمی به خاک سپرده شد. در پایان و به عنوان آخرین بدرود با بهزاد،  سرود انترناسیونال پخش شد  و تعدای از حاضرین با مشت های افراشته به احترام زندگی و مبارزه او، با آن هم آوا  شدند.  آنگاه  خاکجای بهزاد با گل پوشیده شد.
در پایان مراسم خاک سپاری،  مجری یاد آور شد که  آرمگاه یداله خسرو شاهی از فعالین سرشناس جنبش کارگری ایران و دوست و رفیق بهزاد  که در فوریه 2010 در گذشت است،  تنها چند متر آن سو تر قرار دارد  و از شرکت کنندگان دعوت کرد که  به آرمگاه او بروند.  حاضران بر آرامگاه او نیز گرد آمدند و با نثار شاخه های گل،  یاد و خاطره اش را گرامی داشتند .
مراسم یادمان

درشامگاه  همان روز،  مراسم یادمان بهزاد در "کان وی هال"  در مرکز لندن برگزار گردید.- بهزاد قبلا چند سالی در این سالن کار کرد ه بود.  مراسم  اندکی بعد از ساعت هفت عصر و  با حضور نزدیک به 250 نفر آغاز شد . الماس فرضی  مجری مراسم،  با خوش امد گویی به حاضران و  مروری بر  زندگی و مبارزات بهزاد و اعلام یک دقیقه سکوت، مراسم را  پی گرفت.
آنگاه اِوا پشت میکرفون  قرار گرفت و از زندگی  مشترک و خاطراتش با بهزاد گفت: « حدود ده سال پیش، هنگامی که من و بهزاد در همین سالن همکار بودیم  با هم اشنا شدیم و آشنایی مان  به زندگی مشترک بدل شد. در این مدت ما  برای سه سال از هم دیگر جدا شدیم اما، دوباره به یکدیگر برگشتیم و زندگی مشترک مان تا لحظه ی  پایان عمر بهزاد ادامه یافت.» اوا در ادامه  گفت: « بهزاد روابط بسیار گسترده ای داشت و بسیار پر کار بود؛  تفریبا هر شب تا ساعت سه صبح  پشت میز کارش  بود. با این حال برای زندگی مشترک نیز وقت می گذاشت.  برای نمونه ، عصر که من به خانه بر می گشتم  شام را پخته بود و با شوخی و مهربانی،  مرا با اسم و فامیل صدا می کرد و می گفت:  " اوا اوبرچتووا، شام حاضر است" .  دلم برای شندیدن این کلمات  سخت تنگ شده است.»  او در بخش دیگر از سخنانش به کتاب "ملی گرایان و افسانه ی دموکراسی" اثر بهزاد اشاره کرد و گفت: « برای نوشتن این کتاب حدود سه سال وقت گذاشت. اوا افزود: « من اهل چک سلواکی سابق هستم و وقتی به بهزاد می گفتم که من سوسیالیسم را دیده ام و ان را نمی خواهم، پاسخ می داد: سوسیا لیسمی که من برای اش مبارزه می کنم با آنچه تو دیده ای بطور کلی متفاوت است.»
  مهشید مجاوریان، از دوستان بهزاد در فرانسه، سخنران بعدی بود . او ابتدا از سوی سازمان زنان هشت مارس در گذشت بهزاد را به اِوا، خانواده و رفقای بهزاد تسلیت گفت. و سپس از بهزاد به عنوان فعال سخت کوش جنبش سوسیالیستی یاد کرد و  پنج ویژه گی از شخصیت و فعالیت او را بر شمرد و گقت: « نخستین ویژه گی بهزاد اهمیت دادن به مباحث نظری و فکری بود.»؛  او در این پیوند به نقش  برجسته ی بهزاد در انتشار "نشریه سامان نو" و  اتاق اینترنتی " اتحاد سوسیالیست ها"  اشاره کرد. او در مورد ویژه گی دوم بهزاد به  دخالت فکری او در مباحث مربوط به  مسایل زنان و شرکت فعال اش در تظاهرات ها و کارزارهای زنان و حمایت از خواست آنها تاکید کرد.  به باور مهشید مجاوریان ویزگی  سوم بهزاد اهمیت دادن به جنبش های اجتماعی و بطور مشخص شرکت و فعالیت او در جنبش کارگری بود. او در  این  پیوند  به نقش  موثر بهزاد در "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران"  و  سهم ارزنده او در کمپین های بین المللی در پشتیبانی از مبارزات کارگری اشاره کرد. به گفته مهشید مجاوریان ویژگی  چهارم بهزاد تلفیق کار نظری با فعالیت عملی بود،  به این معنا  که او تنها نظریه پردازی نمی کرد بلکه  به انچه که باور داشت و می گفت عمل می کرد. او گفت که ویژگی پنجم بهزاد،  انترناسیونالیست بودن او بود و برای نمونه اشاره کرد که بهزاد به همان گونه که از خیزش مردم ایران بعد از سال 1388 حمایت می کرد از  خیزش اخیر مردم خاورمیانه و شمال افریقا نیز حمایت می کرد.
سپس ایوب رحمانی برای خواندن پیام نشریه سامان نو  پشت میکروفن قرار گرفت . او در مقدمه گفت « با رفتن بهزاد، جمع چهار نفره  هیئت تحریریه سامان نو به سه نفر کاهش یافته است؛ دو عضو دیگر هیئت تحریریه  به دلیل مشکل ویزا نتوانسته اند در مراسم شرکت کنند.»  ساسان دانش عضو دیگر  هیئت تحریره،  پیامی سرشار ازحسّ انسانی برای مراسم فرستاده که به خاطر تنگی وقت  امکان خواندن ان نیست و از حاضران خواست متن  چاپی پیام را که در سالن در دسترس  است خود مطالعه کنند. او سخنانش را با  پیام هیئت تحریه ادامه داد. در این پیام از بهزاد به عنوان معمار سامان نو یاد شده و در بخشی از ان چنین آمده بود:       
   « نخستین شماره سامان نو در اکتبر 2006 انتشار یافت و در هر شماره پر بار تر شد.  سیزدهمین و چهاردهمین  شماره آن بطور همزمان در آوریل 2011  زمانی که بهزاد در بیمارستان بستری بود، منتشر شد»  در این پیام  تاکید شده بود که بدون بهزاد  نه سامان نو هستی می یافت و نه ادامه پیدا می کرد. پیام، با این جملات پایان گرفت:
« خاموشی بهزاد برای همه ی ما و برای سامان نو، زیانی است بزرگ.  او سامان نو را  هیچ گاه با خود تداعی نمی کرد،  اما تصور  سامان نو بدون بهزاد هیچگاه برایمان میسر نبوده است. یاد سرخش در سامان نو و در جان ما باقی خواهد ماند» .
پس از آن بیژن از یاران قدیمی بهزاد که با حالی نا خوش خود را از شهر  بیرمنگام به  مراسم رسانده بود از خاطرات  دور خود  با  بهزاد - از  زمانی که  بهزاد  در سالهای بسیار اولیه اقامت اش در انگلستان ، در بیرمنگام زندگی می کرد- سخن گفت.  او به دوستان و رفقای بهزاد پیشنهاد کرد که بنیادی را  به نام  او بنا نهند تا فعالیت ها و مبارزات او تداوم یابد.
در پایان بخش اول برنامه،  فیلم " به یاد یک دوست: علیرضا" ساخته  بهزاد پگاه ، دوست بهزاد کاظمی ، به نمایش درآمد. فیلم که به مدت نیم ساعت و شامل تصاویری از دورانهای مختلف زندگی بهزاد و سخنان و خاطرات تعدادی از رفقا و دوستان اش در باره ویژگی های  شخصیت  و مبارزات او بود، با صحنه هایی از مراسم   خاک سپاری پایان یافت  و بسیار مورد توجه حاظران قرار گرفت.
در نیمه دوم برنامه، که نیم ساعت پس از استراحت و پذیرایی شروع شد، خانم  مهری از آلمان پیام   نهادِ "گفتگو های زندان"  را خواند.  در بخشی از این پیام از بهزاد  چنین یاد شده بود:
« برای او انقلاب، سوسیالیسم و روابط انسانی کلماتی در لابلای کتابها نبودند، بلکه با آنها زندگی، منش و روابطش را معنا می بخشید و جان می داد. امیدواری به انسانها، به فردا و آینده را در لحظه لحظه زندگی اش می شد درک کرد و بزرگترین میراث معنوی او، امید آگاهانه به فردایی نو برای درافکندن سامانی نو بود.»
خانم هلن بامبر،  بنیان گزار و مدیر " بنیاد هلن بامبر" از دیگر سخنرانان مراسم بود . این بنیاد به پناهندگانی که در کشور خود زندانی و شکنجه شده اند، خدمات پزشکی و درمانی ارائه می دهد. بهزاد در چند سال اخیر و تا پایان عمر خود به عنوان مترجم با این بنیاد همکاری می کرد . هلن بامبر در سخنان خویش تاسف عمیق خود  را از درگذشت بهزاد بیان کرد . او افزود « بهزاد با  همه ی کارکنان بنیاد روابط گرم و صمیمانه داشت و مورد احترام همه انها بود. بهزاد دلسوز پناهندگان شکنجه دیده  بود و با انها همدردی داشت.... برگزاری چنین مراسمی بیانگر این است که بهزاد تا چه حد مورد احترام است.»     
برنامه با  سخنان شادی امین در مورد بهزاد ادامه یافت . او از پیگری و سماجت بهزاد در پیش برد کار ها یاد کرد و گفت: « اگر کاری از تو می خواست دست بردار نبود و مرتب تماس می گرفت. بهزاد مدافع حقوق همجنس گرایان بود و بسیار تلاش می کرد که  نظرات و دیدگاه های  همجنس گرایی و حقوق همجنس گرایان،  در سامان نو مجال نشر بیابد.»
موسیقی، بخشی دیگر  از برنامه بود. کورش ناظری از رفقای بهزاد و از  همکاران  سامان نو  با سه تار و نوای دلنشین خود ترانه ای را به یاد بهزاد اجرا کرد.  جواد علی پور رفیق دیگر بهزاد  با گیتار و صدای گیرای خود  سه ترانه،  به زبان های انگلیسی و فارسی اجرا کرد.  سمیه باقر زاده  نیز  با ضرب  خود دو ترانه یکی به انگلیسی و دیگری به فارسی که ساخته و ابتکار خود او بود  اجرا کرد.
بخش پایانی مراسم به پیام ها اختصاص یافته بود . ستار رحمانی از رفقای بهزاد اعلام کرد به علت تعداد زیاد پیام های رسیده امکان خواندن همه پیام ها مقدور نیست. او ضمن   سپاس گذاری از همه پیام فرستند گان، و  با پوزش از آنها  گفت: « مجبوریم که تنها به ذکر نام  نهاد ها ، سازمانها و احزابی   که پیام تسلیت فرستاده اند، بسنده کنیم.» او از پیش از اینکه ممکن است نام  و یا نام ها یی در این لیست از قلم افتاده باشد، عذر خواهی کرد. انگاه اسامی پیام فرستادگان خوانده شد. چند پیام و یا بخش های از چند پیام نیز در مراسم قراثت شد:
 در پیام " اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران"  آمده بود:
  « تا بود، جان سرکشی بود علیه نظمی که بنیادش بر استثمار و ستم بنا شده است. صدایی بود که از دل تباهی و تاریکی، نقبی به سوی نور می زد؛ آینده دیگری را طلب می کرد  و تا انجا که می توانست از خویش، یعنی از هر چه داشت، مایه می گذاشت.»  در فراز دیگری از این پیام آمده بود.
« با  رفتن او، در کار و در کمپین های کارگری ما آنچنان فضای تهی ای ایجاد شده  است که تنها او می توانست پرش کند. به راستی، کمپین گر توانایی بود. تلاش برای همبستگی بین المللی کارگران و حمایت از جنبش کارگری و فعالین کارگری، به ویژه کارگران زندانی در ایران،  دغدغه فکری و  بخش مهمی از زندگی سیاسی اش بود».
"جمعی از کارگران ایران خودرو " در پیام  تسلیت خود نوشته بودند: « در گذشت بهزاد ضایعه ای برای جنبش کارگری ایران است. ما  کارگران ایران خودرو در گذشت بهزاد کاظمی را به خانواده ایشان و همه دوستان و کارگران و فعالین کارگری و به "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران"  و دیگر رفقا و همرزمان او تسلیت می گوییم ».
اکبر معصوم بیگی و حسن مرتضوی  دو تن از مترجمان  برجسته و سرشناس ایران در پیام کوتاه  خود چنین نوشته بودند: « بهزاد کاظمی مبارز خستگی ناپذیر و یار دیرین و عزیز ما در غربت به مرگی ناگهانی در گذشت. مرگ بهزاد کاظمی دریغی بزرگ برای همه ی کسانی است که دل در گرو رهایی و برابری مردم ایران دارند. یادش گرامی و یادگارانش پاینده باد.»
اسماعیل خویی شاعر سر شناس، که به علت  سرماخوردگی نتوانسته بود در مراسم حضور یابد  در پیام کوتاه خود به مراسم چنین نوشته بود:
  « علیرضا جان، کاش می توانستم امشب در غیاب تو در حضورت باشم، اما، نمی توانم. رفیق من، سرور من! امروز روزگار ما بدتر از دیروز است، نه تنها به این دلیل که نیروهای ما بیش از پیش از یکدیگر گسسته اند، بلکه واپسین سخنگویان این نیروها را نیز، مرگ هم چون خودت نا گزیر می کند از تن دادن به سکوت.
من یکی هنوز چنین قصدی ندارم، اما، کاش می توانستم در کنار یاران باشم، در آنجا، تا بدانی که راست می گویم. اگر آنجا نیستم، تنها به دلیل یک سرما خوردگی گذرا است. بادا که در اولین سالگرد به تاریخ پیوستن تو بتوانم نشان دهم که من نیز، هم چون تو، اهل سکوت نیستم. حتا اگر، پیرانه سری خواسته باشد واپسین سانسورچی من باشد»
  کتی نوجت از سوی سازمان " اتحاد برای رهایی کارگران- بریتانیا "  Alliance for Workers liberty- Britain
در پیام خودنوشته بود: «خبر برای ما بسیار غم انگیز است. همین چند روز پیش بود  که به مسئله خاور میانه  و اینکه چگونه می توانیم با هم برنامه مشترکی در این رابطه داشته باشیم فکر می کردم. زندگی بسیار کوتاه است ... تسلیت ما را بپذیرید . با شما و رفقای شما اعلام همبستگی می کنم.»
 الکس کالینیکوس عضو کمیته مرکزی و دبیر روابط بین الملل  حزب کارگران سوسیالیستSocialist workers party    نیز در بخشی از  پیام خود نوشته بود: « خبر بسیار غم انگیز است . آخرین باری که من بهزاد را دیدم دوهفته پیش در جلسه " درس های مبارزات مردم مصر برای مردم ایران " در دانشگاه سواز SOAS  بود. می دانستم که او بیمار است اما  وقتی او را دیدم سرشار از زندگی ، بسیار سیاسی و صمیمی بود. شنیدن خبر مرگ او برای من شوک هولناکی بود.  از دست دادن او برای سوسیالیست های  ایران و جهان  ضربه سختی است»
 مراسم در ساعت ده سی دقیقه شامگاه پایان یافت.
رفقا و دوستان بهزاد کاظمی
22/05 /2011


    
 




۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۸, چهارشنبه

ییام هیئت تحریریه سامان نو به مراسم یادمان بهزاد کاظمی در لندن

ییام هیئت تحریریه سامان نو به مراسم  یادمان بهزاد کاظمی در لندن


اندیشه نشریه ای پژوهشی- سوسیالیستی از مدت ها پیش از انتشار نخستین شماره سامان نو در ذهن بهزاد شکل گرفته بود. او یک سال تمام برای تدارک انتشار نشریه وقت و نیرو گذاشت.  دخالت نظری در  تحولات اجتماعی در ایران که برامد جنبش کارگری و حضور نسل جدیدی از جوانان رادیکال سوسیالیست، بستر آن را فراهم اورده بود، از اصلی ترین دغدغه های بهزاد بود. مداخله¬ نظری آن گونه که در نخستین پیشگفتار سامان نو آمده است، می بایست " برخاسته از دستاوردها و سنت¬های گوناگون سازمان¬های چپ، و متکی بر پژوهش، دانش و کنش فعالان سوسیالیست از منظر تاریخی – طبقاتی باشد".

 ایجاد تریبونی برای محققان و مترجمان واندیشه ورزان سوسیالیست در داخل که از عرصه عمومی چاپ و نشر دور نگه داشته شده بودند، انسجام بخشیدن به پژوهش های از هم گسسته و ایجاد پایگاه نظر یقابل اتکا برای نسل  جدید از سوسیالیست ها و انعکاس آخرین دست آوردها و نظریه های مطرح در جنبش بین المللی سوسیالیستی، از همان آغاز بخشی از وظایفی بود که سامان نو در برابر خود قرار داد.  سامان نو همچون رسانه اینترنتی و نشریه ای الکترونیک تلاش کرده است که با غلبه بر محدودیت های همیشگی مکانی، زمانی و مالی در این راه بکوشد و به سهم خود پیوند کمابیش گسسته فعالان داخل و خارج را انسجام ببخشد. هدف دیگر سامان نو نقد مفاهیم و تجربه های انواع سوسیالیسم اصلاح طلبانه، سوسیالیسم نخبه گرا و سوسیالیسم جانشین گرا و در مقابل، بستر سازی برای جنبش سوسیالیسم از پایین بوده است؛  سوسیالیسمی که بر  کنش خود رهایی رها شوندگان استوار است.
نخستین شماره سامان نو در اکتبر 2006 انتشار یافت و در هر شماره پر بار تر شد .  سیزدهمین و چهاردهمین  شماره آن بطور همزمان در آوریل 2011 در  زمانی که بهزاد در بیمارستان بستری بود، منتشر شد.
برخی از همکاران سامان نو بیش از پنجاه سال  سابقه فعالیت در طیف چپ ایران دارند و برخی دیگر جوانانی هستند که طی تحولات پس از دوم خرداد 1376 به سوسیالیسم گرویدند. بهزاد از بازگویی این نکته به وجد می آمد.  بهزاد با پیگیری مثال زدنی خود، علاوه بر ارتباط  و جلب همکاری  نویسندگان،  پژوهش گران، مترجمان و فعالین  ایرانی   تعدادی از پژوهشگران و نویسندگان سرشناس سوسیالیست در سایر کشورها را نیز به همکاری با سامان نو متقاعد کرده بود.  بهزاد رفقای جوان را به همکاری با نشریه دعوت می کرد و از پیوستن انها به جمع همکاران به وجد می آمد. ابهام در استراتژی سوسیالیستی و فقدان درک و دیدگاه روشن از جنبش خودرهائی طبقه کارگر را همواره خاطر نشان می کرد و یکی از مهم ترین وجوه پژوهشی سامان نو را "واکاوی و کنکاش درباره مفهوم تاریخی و طبقاتی بحران رهبری پرولتاریا و تلاش برای بستر سازی سوسیالیسم از پایین " می دانست.

سامان نو نه از آن بهزاد که متعلق به جنبش سوسیالیستی ایران است. اما بی شک بهزاد  معمار آن بود.  بدون ابتکار، پیگیری و پشتکار او سامان نو نه  هستی می یافت و نه ادامه پیدا می کرد. با این حال او در کار مشترک حق ویژه ای را طلب نمی کرد. برعکس، به رغم  بیماری و مشغله های زندگی و کاری، فکر کمک به   تداوم و پر بار شدن سامان نو جزیی از زندگی اش بود و تا آخرین روزها با جدیتی که کمتر در کس دیگری سراغ داریم، در این راه کوشید. هر پیشنهادی را با آغوش باز می پذیرفت. او عضو تحریریه بود اما در کنار آن وظایف دیگری را هم به ناگزیر اما با بردباری به عهده می گرفت:  تایپ می کرد، ویرایش می کرد، پژوهش می کرد، به  رفقا مشاوره می داد وبا ذوق مثال زدنی آخرین مرحله صفحه بندی را نیز از نظر دور نمی داشت. پیشگفتار ارزنده شماره آخر، که ان را نیز مانند اکثر پیش گفتار های نشریه، بهزاد  با وسواس و پیگیری های بسیار و با در نظر گرفتن نقطه نظرات همکاران نوشت،  واپسین نوشته او است  .
  تصمیم ها در سامان نو جمعی بود، وظایف تقسیم می شد، اما همیشه این او بود که بار بدقولی ها و محدودیت های دیگران را به دوش می کشید. نظر هیچ کس حتا جوانی نوآمده را نادیده نمی گرفت. ایمیل هایی که هربار به سامان نو می رسید و حاکی از استقبال خوانندگان از نشریه بود، او را به شوق  می آورد و فزونی شمار خوانندگان سایت سامان نو، هیجان زده اش می کرد و ان را دست اورد بزرگی می شمرد.
بهزاد سامان نو را  مسیری طولانی و راه پر از  تندپیچ می دانست و باور داشت که   راه میان بری وجود ندارد و ساختن راباید امروز آغاز کرد.

خاموشی بهزاد برای همه ما و برای سامان نو، زیانی است بزرگ.  او سامان نو را با خود تداعی نمی کرد، اما تصور  سامان نو بدون بهزاد هیچگاه برایمان میسر نبوده است. یاد سرخش در سامان نو و در جان ما باقی خواهد ماند. 
  
هیئت تحریریه سامان نو
16 فوریه 2011




درود بر بهزاد کاظمی و زندگی اش - تراب حق شناس



درود بر بهزاد کاظمی و زندگی اش

برای من که از حدود 7 سال پیش او را می شناختم نامش مرادف یک آدم پرکار بود که ساعات روز را کم می آورد.
آدمی که بلد بود کار مبارزاتی را آنطور که می فهمید جدی بگیرد و جدیت را از دیگران انتظار داشته باشد.
خودش دلبسته به نحلهء تروتسکیسم بود که یکی از نحله های مارکسیستی ست اما با کسانی که در این نحله نیستند می توانست همکاری کند.
قدرت فوق العاده ای برای کار جمعی داشت. سامان نو را که مجله ای شایسته است به صورت شورائی اداره می کرد آنهم با ارسال و دریافت ایمیل!
من متأسفانه جز حضور در یک پالتاک و ترجمهء دو مقالهء بلند برای سامان نو بیلانی از همکاری با او ندارم، ولی همین برایم کافی بوده تا همواره احترامش را در دل داشته باشم.
هر روز که از او ایمیل نداشتم نگرانم می کرد. چرا نتوانسته بفرستد؟ راستی که عجب حوصله ای برای کار ارتباطی داشت.
بهزاد جسارت بیان نظراتش را داشت و مثل هرکس دیگر اشتباه هم می کرد ولی بارها تجربه کردم که
اگر به اشتباهش پی می برد تصحیح می کرد و این چیز کمی نیست.
مبتلا به چند بیماری بود که یکی از آنها برای پاسیو شدن عذری موجه می توانست به شمار آید؛ اما آتشی که در درون داشت با شدت بیماری شعله ورتر می گشت.
به دوستش اوا،و خانواده‌اش
 به همکارانش ایوب رحمانی، ساسان و صادق و بسیاری دیگر تسلیت می گویم
بهزاد تا آخر در صحنه ماند. روی صحنه از پا افتاد. قول بدهیم در صحنه بمانیم. چنین روحیه و منش را زنده و شاداب نگه داریم.
با احترام به همهء شما که به یاد و احترام او گرد آمده اید

در فراداشت بهزاد - ساسان دانش

در فراداشت بهزاد

یادش را گرامی می داریم و خاطراتش را مرور می کنیم. زندگی پربارش را ارج می نهیم و از مبارزه ی خستگی ناپذیرش، "انسان" را بار دیگر معنا می کنیم.

بهزاد زندگی را با مبارزه مفهوم بخشید و مبارزه را بدون زندگی بیهوده انگاشت. دریغ و هزاران بار افسوس که دیگر در کنار ما نیست تا معنای ژرف " انسان" را با رفتارش مزمزه کنیم  و طراوت رهایی "انسان" را با صدای او بشنویم.

سوگوار و غمگنانه روزگار می گذرانیم، چرا که نابهنگامی را دریافتیم و از دست رفتن او تنشی برای کمونیست ها و مبارزان راه آزادی، به ویژه یاران "سامان نو". شد. استواری بهزاد در باورهایش، فراخی بهزاد در دانسته هایش و جاری بودن بهزاد در مبارزات روزمره اش، سبب ساز بستری شد تا اندیشه ورزی دامن گسترد و روزنه های نوینی در مفهوم سوسیالیسم آفریده شود.

هرگز در سوگ او گریه نمی کنم، اما چشمانم اشک می بارد، هرگز در سوگ  او  اندوهناک نمی شوم، اما اندرونم از رنج و محنت سرشار است. هرگز مرگ او را باور ندارم برای اینکه همواره حضور دارد، پیش از بهزاد اگر مبارزان راه سوسیالیسم ستاره هایی بودند که چلچراغ مسیر رهایی انسان را روشنایی می بخشیدند، اما بهزاد بستری شد تا ستاره ها را در خویشتن خویش جای دهد، بهزاد مسیر مبارزه را و مسیر رهایی انسان را با کوشش چهل سال شبانه روزش هموارتر کرد.

تراژدی زندگی این نیست که عزیزی را از دست می دهیم، بلکه بزرگ ترین تراژدی زندگی آنگاه پدید می آید که مفهوم دوست داشتن کم رنگ شود. بهزاد انسان ها را دوست می داشت و به آنها عشق می ورزید و بی مدعا با منش و رفتار سنجیده اش عشق ورزیدن به انسان را آموزش می داد، بی هیاهو با روش مبارزاتش مفهوم آزادی را به ارمغان می آورد. نه فقط زندگی، نه فقط مبارزه، حتا مرگ بهزاد را نمی توان با واژه ها بیان کرد، اثرگذاری بهزاد در دراز مدت و در عمل اجتماعی در اندرون مبارزان جلوه گر خواهد شد و بسترسازی بهزاد، جهان نابرابرامروز را به فردای تاریخ پیوند خواهد زد و برابری انسان ها هلهله ی شادی برخواهد انگیخت.

سراسیمگی این جنبش، لحظه به لحظه، شب و روز، عصر و غروب، شباهنگام و سحرگاهان در حال سامان یافتگی است و از سوی دیگر تولید کنندگان ثروت جهان در حال رشدیابندگی است. بی شک، شکوفایی جنبش اجتماعی و شکفتن جوانان امروز با مفاهیم سوسیالیسم با تلاش بی دریغ و رازآلود بهزاد گره خورده است.

بی پیرایه و بی آلایش راه بهزاد را خواهیم جست و در ژرفای تاریخ ، در فراروی زمان، در فراسوی زبان، در فراشد، در فراداشت، در فرآورده ی پیوند نهان، آزادی را فریاد خواهیم کشید. 

ساسان دانش

برای بهزاد - ناصرپاریس


متن سخنان ناصرپاریس که درمراسم خاک سپاری رفیق بهزاد کاظمی بتاریخ 16مه درلندن قرائت شد:

برای بهزاد
 با سپاس از فرصتی که به من داده شد که تنها چند جمله ایی درباره کسی سخن بگویم که با رفتنش اندوهی جانکاه را بر جان های مان نشاند. غمی عمیق که همه ما با خانواده بهزاد در آن شریک هستیم. 

چه حیف شد! کاش بیشتر زنده می ماند! این حرف را بارها و بارها، از چهار گوشه جنبش چپ ایران شنیده ام. مائو می گوید مرگ برخی از پر کاه سبک تر است و مرگ برخی دیگر مانند کوه سنگین است. مرگ بهزاد برای همه کوشندگان راه انقلاب و رسیدن به جهانی بی ستم و استثمارمانند کوه سنگین است.بسیاری زندگی را با مرگ از دست می دهند . اما درباره بهزاد باید بگوییم که این زندگی است که او را از دست داد.

رفیق پُر کار و توانا و بی ادعا و فروتن ما خیلی زود رفت وپیمودن  راه  پر پیچ و خم انقلاب را بر عهده ی ما گذاشت. او رابرای بار نخست در کردستان در شهر سنندج دیدم . سه روز مهمان نوروزی ما بود. دوستی من با بهزاد از آن دوره شروع شد. تا این که به خارج آمدم واین بار به همت یکی از دوستان دوباره او در سال 2000 را یافتم.

بهزاد در هر کاری بطور خستگی ناپذیر تلاش فکری و عملی می کرد. او فقط یک امضا نبود. او نیرویی بود که حرکت می کرد و دیگران را هم به حرکت در می آورد. شبانه روز ارتباط می گرفت، نامه می نوشت، تلفن می کرد تا شبکه ی فعالین و مبارزین جنبش کارگری را گسترش بدهد.

بهزاد شخصیتی دلسوز برای همه مبارزان چپ بود- حتا برای کسانی که با او اختلاف نظر داشتند. او با گرایش های رادیکال ولی مخالف خودش نیز همراه می شد چون می دانست که سرنگونی جمهوری اسلامی و به ثمر رساندن یک انقلاب واقعی و سوسیالیستی کاری بزرگ و پیچیده است و نیازمند هماهنگ و همراهی همه ی کسانی است که می خواهند این جهان ستم و استثمار را سرنگون کرده و جهانی دیگر بسازند.

ساعت ها با افراد مختلف بحث می کرد و از اختلاف نظر آزرده خاطر نمی شد بلکه با خوش روئی و روحیه دمکراتیک به نظرات دیگران گوش می داد واین همه درحالی بود که در تبیین نظرات و دیدگاه های خود بسیار توانا و منطقی مینمود.

فروتنی از دیگر ویژگی های اوکه مخاطبش را در تحت تاثیر قرار میداد و در مورد فعالیت هایش اطلاعیه های ستایش صادر نمی کرد و هیاهوبه پا نمی کرد. هرگز در ِازای این فعالیت ها مقام یا شهرت طلب نمی کرد. می خواست کار انجام شود و راه گشوده شود.

بهزاد با فعالیت بی دریغ خویش در اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران همواره کوشا و وفادار ماند، اما هیچ وقت نظر خود را به دیگران تحمیل نمی کرد. به راحتی انتقاد می پذیرفت. صمیمیت او فراموش نشدنی است و با زنده یاد یدالله در جنبش کارگری داخل کشور و در کنار کارگران انگیس همگام و همراه بود.
نقش بنیادی بهزاد دربر پایی و تداوم نشریه ی پژوهش های سوسیالیستی " سامان نو" بر کسی پوشیده نیست. در عرصه اندیشیدن در مسیر سوسیالیسم، نام و هویت بهزاد در تاریخ جنبش کمونیستی ایران همواره جلوه گر خواهد بود.

بهزاد یکی از فعالان جنبش زنان و از مبتکران ایجاد پرسش و بحث هایی بود که پیوند رهایی زنان از طریق سوسیالیسم را محکم تر می نمود.

اتاق پالتاکی اتحاد سوسیالیست ها, تریبون کارگران، هنرمندان، نویسندگان و دانشجویان و فعالین احزاب و سازمان های کمونیست ایران و همه ی مبارزان بود. بهزاد از شرایط سخت جنبش چپ ایران که علاوه بر کشته های زیاد، به دلایل فراوان، بسیار ضعیف شده بود ناامید نمی شد و همیشه تلاش می کرد این وضع را تغییر دهد و هر انسان مبارزی را به شکلی فعال کند.

با مرگ بهزاد جنبش کارگری و کمونیستی ایران یکی از فعالان دلسوز و خستگی ناپذیرخود را از دست داد. اما خاطره ای از خود برجای گذاشت و الگویی به ما داد که بسیار الهام دهنده و نیرو بخش است. نباید بگذاریم وظایفی که او بر دوش می کشید بر زمین بماند. راه ما راهی است به درازای تاریخ و به بزرگی جهان. در این راه رفقای زیادی را از دست داده ایم. و خواهیم داد. بهزاد عاشق پرواز بود. پرواز را به خاطر بسپاریم.  

شعری ازمحمود دلفانی -به یاد بهزاد کاظمی

برای دوست عزیزم
بهزاد کاظمی (علیرضا) که دیروز برای همیشه
به خاک غربت سپرده شد

دل شوره

ـ باران می آید
من , زیر آسمانی که دارد
یک دریا را از سر خود باز میکند
از تردید نیامدن تو
خیس سر در گمی ام
نمی دانم چرادراین بارانتظار
 بی بهانه تر از همیشه
این گونه آستین بغض
در دهان هق هق گریه فرو برده ام
آخرین بار شنیدنت
لب هایت چه زخم قشنگی بود
تو هر چه خنده میگفتی
من گریه می شنیدم
این بار,اما تو
آن قدر دیر کرده ایی
که دل دریا هم برایت
شور افتاده است
دیگر چشم دیدن خواب را هم ندارم
آینه که جای خود دارد
حالا چشم هایم را پنهان اشک
و اشک هایم را پنهان پلک میکنم
می دانم این بار
برای همیشه دیر خواهی کرد
من با باران به راه می افتم
تا بازگشت خانه ام
هنوز
یک ایستگاه گریه راه هست


محمود دلفانی
پاری
س هفدهم مه 2011


۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

جانش چون سرخی شفق تابان بود


مراسم خاک سپاری و یادمان  بهزاد  کاظمی ( علیرضا اسماعیلی نس
ب)ب
 

بهزاد( علیرضا) کاظمی در 22 آوریل 1201 در سن 57 سالگی دیده از جهان فروبست. با خاموشی او جنبش سوسیالیستی و کارگری ایران یکی از کوشندگان پیگیر و خستگی ناپذیرخود را از دست داد. او همچون یک سوسیالیست،  نزدیک به چهار دهه علیه سرمایه داری،  نابرابری، اختناق،  سرکوب و دیگر پلشتی های جهان موجود و برای برقراری دنیایی خالی از ستم و استثمار، برای  سوسیالیسم مبارزه کرد. 

به گرد هم می آییم   تا برای آخرین بار با او بدرود بگوییم؛  تا ارج نهیم و  پاس بداریم زندگی و مبارزات انسان شریفی را که  جهانی دیگر، جهانی شایسته انسان را می طلبید. کسی  که حامی کارگران و محرومان بود و نان، آزادی و شادی را برای همگان می خواست و تا پایان عمر برای تحقق  بخشیدن به این هدف با تمام توان کوشید. 

از سوی  اوا برچتووا، شریک زندگی، رفقا و دوستان بهزاد کاظمی



   مراسم  خاک سپاری و یادمان در روز دوشنبه 16 مه 2011 بر گزار خواهد شد .

مراسم خاک سپاری از ساعت 2 تا 3 بعد از ظهر

مکان :

Trent Park Cemetery

Cockfosters Road

Enfield EN4 0DZ

نزدیک ترین ایستگاه قطار زیر زمینی   Cockfosters


نزدیک ترین ایستگاه قطار زیر زمینی Holborn

میهمانها برای رزرو جای خواب با شماره تلفن یا ایمیل زیر تماس بگیرید.

شماره تلفن: 04477993824130

تماس با ایمیل:    ettehad_ma@yahoo.co.uk


مراسم یادمان از ساعت 6/3تا 10 عصر  

مکان :

Conway Hall   

25 Red Lion Square

London WC1R 4RL


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

نسلیت کارگران خودروبه مناسبت درگذشت بهزاد کاظمی





دوستان وهمکاران گرامی

با نهایت تأسف با خبر شدیم که  بهزاد کاظمی یکی چهره های شناخته شده جنبش کارگری و سوسیالیستی ایران یکی از حامیان واقعی کارگران در عرصه بین الملی ویکی از مبارزین وکوشاندگان راه آزادی طبقه کارگر بعد از 12 روز بستری شدن بر اثر بیماری مننژیت، بعد از ظهر روز جمعه 22 آوریل در بیمارستانی در شهر لندن در سن 57 سالگی با زندگی وداع  کرد
بدون شک در گذشت نابهنگام بهزاد ضایعه ای برای جنبش کارگری  ایران است. کارگران ایرانخودرو درگذشت بهزاد کاظمی را به خانواده ایشان و همه‌ی دوستان وکارگران و فعالین کارگری به  اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران و دیگر رفقا و همرزمان اوتسلیت می‌گوییم. بدون شک، یاد و خاطره و مبارزه و تلاش مستمر این فعال دلسوز جنبش کارگری، برای دستیابی به دنیایی برابر و عاری از استثمار انسان از انسان، در یادها ماندگار و جاودانه اس


راهش پوینده ویادش گرامی باد

جمعی از کارگران ایران خودرو


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

به یاد رفیق علی‌رضا اسماعیلی نسب(بهزاد کاظمی)ا

به یاد رفیق علی‌رضا اسماعیلی نسب (بهزاد کاظمی)

اکنون چندین روز از درگذشت نابهنگام رفیق‍مان علی‍رضا اسماعیلی نسب (بهزاد کاظمی)، در 22 آوریل 2011 می‌گذرد، اما هنوز هیچ یک از دوستان نزدیک او، حتی کسانی که هنگام وداع نهایی بالای بالین او بودند، باور نمی‌کنند. تمامی شواهد و اسناد اولیه‌ی موجود نشان دهنده‌ی این امر است که بیمارستان رویال لندن هاسپیتال (Royal London Hospital) در مداوای او سهل‌انگاری کرده است. از هنگام پذیرش به بیمارستان، در پنج روز اول، هر روز یک تشخیص متفاوت و نادرست داده شد. و، در نتیجه، رفیق علی‍رضا از مداوای درست و به موقع محروم شد و از میان ما ربوده شد. به این ترتیب، جنبش سوسیالیستی و کارگری ایران، یکی از یاران وفادار خود را از دست داد.
این اولین بار نبود که رفیق علی‌رضا با سیستم درمانی انگلستان، که در سال‌های اخیر خدمات آن بسیار کاهش یافته است، مشکل پیدا کرد. متاسفانه، در سال گذشته نیز، به علت عدم تشخیص به موقع، بیماری سرطان حنجره او بیش از حد پیش رفت کرد و مداوای آن مشکلات اضافه‌ای برای او ایجاد کرد؛ از جمله از دست دادن صدا تا حد بسیار زیاد.
بسیاری رفیق علی‌رضا را با نام "بهزاد کاظمی" می‌شناسند. او، این نام را، از سال 1378، به هنگام انتشار کتاب‌اش: "ملی‌گرایان و افسانه‌ی دموکراسی"، به یاد رفیق کاظم، از گرایش "سوسیالیسم انقلابی"، برگزیده بود. رفیق علی‌رضا، این کتاب را "به یاد رفقای گرایش "سوسیالیسم انقلابی" سازمان چریک‌های فدایی خلق که در ضربه‌های سال 1360 به دست مزدوران سرمایه جان باختند" تقدیم کرد.
رفیق علی‌رضا در سال 1332 در شهر تهران متولد شد، و پس از گذراندن دوران دبیرستان، برای تحصیل در رشته‌ی کارگردانی و فیلم‌سازی به کشور انگلستان آمد. فعالیت‌های سیاسی‌ی او از همین سال‌ها آغاز شد. در طی این سال‌ها، او با نشریه‌ی "کند و کاو" هم کاری می‌کرد، و در همان دوره در "کمپین علیه اختناق در ایران (کاری)" فعالیت می‌کرد و در عرصه‌ی بین‌المللی با "انترناسیونال 4" نیز به هم‌کاری پرداخت. لازم به ذکر است که رفیق علی‌رضا تا واپسین دم زندگی به تروتسکی و تروتسکیسم وفادار ماند.
در بحبوحه‌ی انقلاب 57، به همراه تعدادی از فعالین نشریه‌ی "کند و کاو" به ایران بازگشت و شاهد سرنگونی‌ی رژیم سلطنتی شد. در این دوره، فعالیت سیاسی‌ی او با "حزب کارگران سوسیالیست"، که بعد از قیام 57 تشکیل شده بود، ادامه یافت. با شروع ترورهای جمهوری اسلامی، وی به همراه تنی چند از رفقای خود، مجبور به ترک ایران شد و دوباره به انگلستان بازگشت.
در خارج از کشور او از مبارزه باز نماند و به همراه تنی چند از رفقای خود و فراکسیون گرایش "سوسیالیسم انقلابی" سازمان اقلیت به فعالیت خود ادامه داد. از جمله کارهای آنان، انتشار نشریه‌ی "سوسیالیسم و انقلاب" بود.
رفیق علی‌رضا فعالیت خود را به کار در سازمان‌های سیاسی محدود نکرد. او، هم زمان، عضوی فعال در کارزارهای سیاسی و دموکراتیک بود. از جمله فعالیت‌های مستمر او می‌توان به کار در "کمپین ضداختناق در ایران - کاری" (دوره‌ی دوم)، و "کانون ایرانیان لندن" اشاره کرد.
یکی دیگر از ویژگی‌های فعالیت سیاسی‌ی رفیق علی‌رضا، تماس و ارتباط گیری با نیروهای چپی انگلیسی و بین‌المللی بود. تماس‌های وسیع او با نیروها و افراد چپ‌گرا در انگلستان بسیار کارساز بود. او هم‌چنین یکی از فعالین پُرکار کمیته دانشجویی و کارگری "کاری" بود و در تصویب قطعنامه‌ی کلیدی این کمپین در کنگره‌ی سالانه‌ی اتحادیه‌ی دانشجویان انگلستان علیه جمهوری اسلامی، حزب توده و اکثریت نقش موثری داشت. لازم به یادآوری است که در آن هنگام، حزب توده و اکثریت، در سایه‌ی حمایت‌های بین المللی‌ی احزاب برادر، در تمامی‌ی عرصه‌ها کماکان از رژیم ددمنش جمهوری اسلامی حمایت می‌کردند و، این احزاب از نفوذ موثری در اتحادیه‌ها برخوردار بودند.
در مواقع بحرانی‌ی "کانون ایرانیان لندن"، یکی از اعضای موثری بود که در حل مشکلات آن فعالانه شرکت می‌کرد و، برای چند دوره عضو هیات مدیره‌ی آن شد. همیشه در فعالیت‌های سیاسی‌ی کانون پیشقدم بود و،  تلاش‌های او برای ایجاد کتاب خانهای با کتاب‌های سوسیالیستی، با هدیه کردن کتاب‌های زیادی به این کتاب خانه، قابل قدردانی بود.
علاقه‌ی رفیق به سینما هیچ‌گاه تمام نشد و، فیلم‌های بسیار خوب، کارگری ومترقی‌ای که در اختیار داشت و یا به آن دسترسی داشت، برای نمایش هفتگی، در "کارگاه سینما و هنر کانون ایرانیان لندن"، که خود از بانیان آن بود، به "کانون" می‌آورد. با بقیه به بحث و گفت و گو در مورد آن‌ها می‌نشست و حتی در چند نوبت توانست کن لوچ، کارگردان مترقی را نیز به آن جلسات دعوت کند.
تلاش‌های رفیق علی‌رضا برای انسجام و همبستگی نیروهای چپ انقلابی در خارج از کشور، به "انجمن ایرانیان سوسیالیت در لندن" باز می‌گردد. او فعالانه در این جلسات شرکت می‌کرد و از هر روزنهای سعی می‌کرد که استفاده کند. این انجمن عمدتا با هم‌کاری و هم‌یاری رفقای نشریه‌ی "سوسیالیسم و انقلاب" و برخی از فعالین "سازمان دانشجویان ایرانی هوادار سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران (اقلیت) در انگلستان، اسکاتلند و ولز"، و افراد مستقل به پا شده بود. ناگفته نماند که او، در اواخر این دوره، برای مدت محدودی، فعالیت سیاسی - تشکیلاتی با "دفترهای سوسیالیستی" را آغاز کرد و دیری نگذشت که فعالیت با این گروه را پایان داد.
یکی دیگر از زمینه‌های تلاش‌های او، برداشتن گام‌هایی برای سازمان‌یابی‌ی چپ انقلابی، شرکت در جلسات مطالعاتی‌ای بود، که پس از چند سال نشست‌های خصوصی‌ی هفتگی‌ی تعداد زیادی از فعالین سابق سازمان "اقلیت" و "سوسیالیسم و انقلاب"، در اکتبر 1994 به تشکیل "پروژه ایجاد بولتن بحث سوسیالیست‌های انقلابی" و ارایه‌ی "پلاتفرم" آن منجر شد. این "پروژه" هرگز برای او تمام نشد و، از نظر سیاسی، همیشه به اهداف و اصول آن پای بند بود و، در این اواخر، سعی در سامان‌دهی و بازسازی مجدد تشکیلات آن را داشت.
فعالیت در عرصه‌ی بینالمللی، یکی دیگر از کوشش‌های انترناسیونالیستی‌ی او بود. او با هم‌کاری و هم‌یاری رفقای "پروژه" در شکل‌گیری "فوروم بین المللی سوسیالیستی" (International Socialist Forum)، که بر پایه‌ی "پلاتفرم پروژه" شکل گرفته بود، فعالانه شرکت کرد، و در جذب فعالین چپی غیرایرانی، برای این تشکل بی‌دریغ نیرو می‌گذاشت.
در این دوره، او از پیش رفت تکنولوژی غافل نبود. همکاری او با رفقای دیگر در این زمینه، منتهی به ایجاد "اتاق سوسیالیست فوروم" شد. رفیق علی‌رضا از اولین ادمین‌های این اتاق بود و فعالانه در گسترش آن شرکت می‌کرد. مشکلات درون تشکیلاتی و برخی اختلاف‌های سیاسی، منجر به این شد که او اتاق دیگری تحت عنوان "اتاق اتحاد سوسیالیست‌ها"، به همراه دیگران، در شبکه اجتماعی‌ی پال‌تاک ایجاد کند. این اتاق توانست برای سال‌ها تبدیل به یکی از موفق‌ترین اتاق‌های اینترنتی در چپ ایران شود. 
از دیگر فعالیت‌های او، در چند سال اخیر، انتشار مرتب نشریه‌ی اینترنتی‌ی "نشریه پژوهشی سامان نو" بود. در گردهم‌آوری نویسندگان و افراد فعال برای انتشار این نشریه، رفیق علی‌رضا شبانه روز کوشش می‌کرد. او از موسسین این نشریه بود و تا آخرین روزهای عمر خود در هیات تحریریه‌ی آن تلاش و فعالیت می‌کرد.
یکی دیگر از فعالیت‌های اخیر رفیق علی‌رضا، بنا بر اطلاعیه‌ی "اتحاد بین‌المللی در حمایت از کارگران در ایران" چنین است: "بهزاد از یاران و همکاران قدیمی اتحاد بین‌المللی در حمایت از کارگران در ایران بود و نقش و سهم بسیار ارزندهای در فعالیت‌ها و کمپین‌های حمایت از جنبش کارگری در ایران داشت."
رفیق علی‌رضا علاوه بر فعالیت‌های متشکلی که در بالا به آن اشاره شد، صمیمانه در کمک به کمپین‌های ضدرژیمی و دفاعی، چه در ایران و خارج از کشور، از آن جمله دفاع سرسختانه از حقوق زنان، کودکان کار خیابانی، دانشجویان، پناهندگان افغانی، کارگری، علیه اعدام و سنگسار، آزادی زندانیان سیاسی و جز این‌ها از هیچ کمکی دریغ نداشت و نه‌تنها فعالانه هم‌کاری، بل‌که در حد توان خود، در سازمان‌دهی آن نیز شرکت می‌نمود.
رفیق علی‌رضا ساده زیست، رفیقی خوش ذوق، خوش مشرب و بذله گو بود. انسان از هم‌نشینی با او لذت می‌برد و خسته نمی‌شد. ضمن این که آدم صبوری بود، شیطنت‌های منحصر به فرد خود را نیز داشت.
رفیق علی‌رضا به فوتبال علاقه‌ی خاصی داشت. از طرف داران قدیمی و پر و پا قرص تیم پرسپولیس سرخ‌پوش بود، و هنوز شور و هیجان دوران جوانی‌اش را کماکان حفظ کرده بود. همواره خود را جزو طرف‌داران سرخ پرسپولیس می‌دانست. جالب است که از فوتبال هم برای اعتراض به رژیم استفاده می‌کرد، و همواره از طریق اینترنت هواداران پرسپولیس را تشویق به سازمان‌دهی علیه رژیم می‌کرد. هم‌چنین، از زمان نوجوانی تیم لیورپول انگلیس را طرفداری می‌کرد و از آن جایی که لیورپول طی چند سال اخیر جامی نبرده بود، از مدت 10 سال پیش طرفدار تیم آرسنال شد. البته، ناگفته نماند که خودش کُر کُری فوتبالی را خیلی زیاد قبول نداشت.
یادش گرامی باد!
ما، جمعی از رفقای علی‌رضا، که عمدتا از فعالین سابق اقلیت و "پروژه"، که در دوره‌های متفاوت و متمادی کار تشکیلاتی - سیاسی و تئوریک با هم انجام می‌دادیم، مایلیم که با بیان نکات فوق، مختصری از تجربه‌ی مبارزاتی‌ی وی را با دیگر علاقمندان به رفیق علی‌رضا و خانواده‌ی محترم او در میان بگذاریم.
از دست دادن نابهنگام رفیق علی‌رضا برای خانواده و یارانش قطعا سخت و جبران ناپذیر است. برای ما نیز هنوز بسیار مشکل است که بپذیریم که دیگر رفیق علی‌رضا در کنار ما نخواهد بود. ما یکی از رفقای خوب خود را برای همیشه از دست داده‌ایم. ما با خانواده گرامی ‌رفیق علی‌رضا و رفقای او احساس هم‌دردی کامل کرده، در غم آنان خود را شریک می‌دانیم، به آنان صمیمانه تسلیت می‌گوییم و از صمیم قلب آرزوی صبر و شکیبایی برای‌شان داریم.

به امید روز آزادی کارگران و زحمتکشان جهان
زنده باد سوسیالیسم
اول ماه مه 2011